آشكارا بايد پذيرفت كه برق و چگونگي ورود آن به ايران در گامهاي نخست، از زمينههاي مهم اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي برشمرده نميشد و دادهها و اطلاعات مربوط به آن با دقت دنبال نميشد. اين روند شايد بدين خاطر بوده كه برق يك پديده صنعتي پيچيده، خطرناك و سرمايه بر بود و آينده روشني نيز براي آن پيشبيني نميشد. به همين خاطر ميزان اثرپذيري آن نيز در سطح جامعه ناشناخته بود و هرگز نتوانست باتلگراف كه چند دهه پيش از آن به پهنه كشور گام نهاد رقابت كند و از اهميت سياسي برخوردار شود. سياست مردان سرمايهدار و سرمايهگذار دوران قاجار را يا به خود جلب نكرد و يا آن يكي دو نفري نيز كه بدان پرداختند، در ميانه راه بدان پشت كردند (ماجراي دريافت امتيازنامه برق و … توسط مشيرالسلطنه) از ديگر سو بيگانگان نيز گرايشي راكه براي بهرهگيري و مديريت (امنيتي- اطلاعاتي) خطوط تلگراف سرتاسري در كشور از خود نشان ميدادند، در اين باره نشان ندادند و مقامات نيز براي برپايي و مديريت آن سر و دست نشكستند. در نتيجه مسايل مربوط به برق به سكوت يا با بياعتنايي روبرو بود.
امروزه اطلاعات مربوط به ورود تلگراف و ايجاد شبكههاي ملي و فراملي تلگراف بسيار دقيقتر و با جزييات بيشتري در دسترس است. مقاماتي كه آنها را اداره ميكردند را ميشناسيم، ايرانيهايش همه داراي القاب بودند و براي دستيابي به مقام رياست بر آن بر هم سبقت ميگرفتند. تلگرافخانهها مانند مكانهاي مقدس، امامزادهها و … به صورت پايگاهي براي بستنشيني درآمده بود و شايان يادآوري است كه اين پايگاهها در ماجراي مشروطيت و ديگر هيجانهاي سياسي و اجتماعي ايران نقش بسيار برجستهاي بازي كردند.
در برابر اطلاعات مربوط به برق به ويژه در فاصله سالهاي 1279 تا 1283 خورشيدي نارسا، مبهم و ناشناخته و پرسش برانگيز به دست ما رسيده است. منابع ارزشمندي كه همزمان ورود برق بدان پرداخته باشند و جزييات مربوط به حق تقدمها و ماجراهاي وابسته به نصب و بهرهبرداري از مولدهاي برق را بازگويند وسرنوشت اين مولدها را دنبال كنند كمابيش نارسا هستند و اسناد يا گزارشهايي كه به طور ترديدناپذيري بر اين اقدامات روشني بخشند، كم و حتي ناچيز بوده و اسناد بر جاي مانده نيز از بافت و يكدستي مناسبي برخوردار نيستند. بسياري ازاطلاعات اوليه افواهي و از راه گوش به گوش به نوشتهها راه يافتهاند و نويسندگان همين نوشتههاي اندك و برجاي مانده نيز براي بررسي درستي و نادرستي مطالب مطرح شده يا به همين اسناد اوليه دسترسي نداشتند و يا اهميت آنها را ناچيز برميشمردند. به همين خاطر از بررسي و ارزيابي مسايل و تاريخهاي هر رخداد و دنبال كردن مطالب آنها در هيچكدام به طور جدي خبري نيست.
شايان يادآوري است كه هم اينك نيز اگر اسناد مربوط به برق مشهد با پشتكار آقاي ممتحن ميلاني نوه محمدباقر رضايوف براي اثبات حقتقدم جدش (محمدباقر ميلاني نامور به تاجرباشي- رضايوف و معاون التجار) گردآوري نميشد شايد هنوز هم اين گروه از اسنادي كه ايشان يافته و عرضه كردهاند در گوشهاي از بايگانيها خاك ميخورد. همچنين اگر علاقه آقاي مهندس حامد در ايجاد موزه صنعتبرق روندي عملي نمييافت ويا كتاب تاريخ صنعتبرق توسط ايشان تدوين نميشد شايد اسناد مهم خاندان امينالضرب درباره برق سر از جاي ديگري درميآورد و در اختيار موزه برق تهران قرار نميگرفت و در برابر ديد گذاشته نميشد و يا اگر كتابهايي درباره تاريخ صنعتبرق نگاشته نمي شد و توجهها را برنميانگيخت، اسناد خاندان خليلي يكي از مديران سابق برق تهران در دوران جنگ دوم نيز در اين باره به دست نگارنده نميرسيد. هنوز هم آثار و اسناد بسياري در اين زمينه وجود دارد كه در بايگانيهاي نگهداري اسناد دولتي و خصوصي، در كتابخانهها، در كنج خانههاي پيشكسوتان صنعت برق و آب و يا در بايگانيهاي نهادهاي دولتي وابسته به اين صنعت وجود دارند كه شناسايي و طبقهبندي نشده و كمر كسي از وجودشان آگاه است (شايد هم هيچكس).
شايان يادآوري است كه اگر حيدرخان عمواغلو مهندس برقي كه در ماجراهاي انقلابي دوران پيش و پس از مشروطيت حاضر بود و در ضمن در برق مشهد و تهران نيز به كار گل واداشته شده بود (به خدمت برق درآمده بود)، دست به كارهاي پرهياهوي سياسي نميزد و مورد توجه زندگينامه نويسان چپانديش و راستانديش قرار نميگرفت، بسياري از اطلاعات مربوط به برق در دوران و سالهاي حضور او در مشهد و تهران از ابهام و پيچيدگي بيشتري برخوردار ميبود. شهرت وي به ويژه در ميان روشنفكران چپانديش و الگو قراردادنش باعث شد كه بعدها چگونگي حضور او را در مشهد و تهران بيشتر دنبال كنند. هر چند كه پيش از چاپ خاطراتش توسط دكتر عبدالحسين نوايي (از روي دستنوشتههاي منشيزاده برگرفته از خاطرهنويسي رودررو با حيدرخان) هر آنچه كه درباره «وي» گفته يا شنيده ميشد مانند «برق» كه تخصص وي بود بيشتر افواهي و شفاهي به نظر ميرسيد. براي نمونه: از علامه محمد قزويني و احمد كسروي، دو روايت متفاوت از حيدرخان مطرح شده است كه داراي بخشهاي مشترك كمي هستند و به نظر ميرسد كه از دو فرد جداگانه در دو فضاي متفاوت به طور شفاهي برگرفته شده باشند.
آ) از قول علامه قزويني (از استادان نامور در زمينه فرهنگ و ادبيات و تاريخ در ايران) در مجله يادگار چنين مطرح شده است:
«حيدرخان را مظفرالدين شاه و ميرزا علي اصغرخان صدراعظم در مراجعت شاه از سفر اول به فرنگستان در سال 1318 قمري به عنوان مهندس چراغ برق در باكو استخدام كردند و براي داير كردن كارخانه چراغ برق مشهد مقدس فرستادند و او پس از يكسال و نيم به تهران آمد و در كارخانه چراغ برق مرحوم حاج حسين اقا امينالضرب استخدام شد.
ب) احمد كسروي در تاريخ مشروطه ايران چنين نگاشته است:
«اين حيدرعمواوغلي از مردم سلماس بوده ولي در قفقاز بزرگ شده و در تفليس درس مهندسي برق ميخوانده، درباره آمدن به ايران ميگويند رضايوف كه يكي از بازرگانان تبريز بوده چنين ميخواهد كه به بارگاه مشهد چراغ بكشاند و براي اين كار به يك مهندس مسلماني نياز بوده، حيدرعمواوغلي از آنجا به تهران آمده در كارخانه برق به كار ميپردازد و چون شورش مشروطه پديد ميآيد يكي از هواداران آن ميشود.
درباره اين دو نقل قول نكات جالبي مطرح است:
– هر دو راوي از افراد سرشناس و شناخته شده در تاريخنگاري معاصر ايران هستند كه به دقت نظر شهرت كافي دارند.
– اين دو گزارش ناهمخوانيهاي ريشهاي با هم دارند در گزارش نخست مظفرالدينشاه و ميرزاعلي اصغرخان صدراعظم (اتابك اعظم) باني كارند و در گزارش دوم رضايوف.
خاطرنشان ميسازد كه تا پيش از چاپ كتاب «تاريخ صنعتبرق در ايران» كه بخش تاريخي آن را آقاي مهندس محمدصادق حامد تهيه كرده بودند گزارشها و اخبار پراكندهاي در لابهلاي دست نوشتهها، مقالات، گزارشهاي گوناگون در زمينه برق و كتابهايي كه به نوعي وضعيت اقتصادي و اجتماعي دوران قاجار را مطرح ميساختند، وجود داشت كه تدوين، نقد، يكدست و به هنگام نشده بودند. اين كتاب نخستين اثري بود كه به برخي از اطلاعات گذشته ميپرداخت و ايشان با بررسي اسنادي كه خانواده امينالضرب در اختيارشان قرار داده بودند ويا خودشان درميان منابع گذشته يافته بودند، كار را انجام دادند. به طوري كه كتاب از همان آغاز انتشار نگاههاي بسياري را به سوي خود كشاند. از سوي ديگر همزمان با اين اقدام، برپايي يك موزه برق نيز در دست انجام بود، كه با پشتكار و پيگيري مهندس حامد و همكارانشان گشايش يافت. بدين ترتيب پنجرههاي تازهاي در زمينه فعاليتهاي پيشين صنعتبرق پياپي گشوده ميشد. در همين رهگذر بود كه چالش پيشگامي در كنار اداي وظيفه نسبت به پيشگامان و پيشكسوتان صنعتبرق جايگاه ويژهاي يافت. كه با جستجوي اسناد و مدارك جديد به مطرح شدن ادعاهاي تازه انجاميد، چون و چراها و چالشهاي پيشبيني نشده مطرح و كار بالا گرفت. كساني به تكاپو افتادند تا حق را بر كرسي نشانند كه دراين ميان ميتوان به آقاي غلامرضا ممتحن ميلاني نوه حاجمحمدباقر ميلاني تاجرباشي (رضايوف) اشاره داشت كه با شور و پشتكار، موضوع پيشگامي جد خود را دنبال ميكرد. ايشان براي اثبات آراي خود به گردآوري اسنادي دست زد كه هرچند وجود داشتند ولي هرگز پيش از آن بدانها اهميت داده نشده بود. از اين روهيچ گاه بازنويسي و ارزيابي نيز نشده بودند و بيشتر ميتوان آنها را اسناد نو يافته است.
نگارنده بر اين باور است كه تصميم به چاپ و انتشار كتاب «يكصد سال صنعتبرق در ايران» نيز كه با شتابي فزاينده، به منظور آماده شدن براي زمان برگزاري «آيينهاي يكصدمين سال صنعتبرق» در كشور، تدوين و منتشر شد، در همين راستا و در پي توجه روزافزون به شناخت تاريخي ماجراهايي كه بر اين صنعت رفته، شكل گرفت. در اين كتاب نيز اسناد و مدارك جديدي در زمينههاي گوناگوني و در ابعادي گسترده مطرح شد. ولي از آنجا كه براي بازنويسي اسناد و انجام تحليلهاي لازم زمان كافي در دسترس نبود، خود به خود نادرستيهايي چند به ويژه درباره تاريخها و نامها بدان راه يافت. براي رفع همين تنگناها و كمبودها و همچنين پاسخ به استقبال خواستاران كتاب باعث شد تا اينك چاپ دوم كتاب در چارچوب منطقيتر تدوين و آماده شود و بزودي آن را در دسترس خواهيم داشت.
شايان يادآوري است كه در تلاشي همرو چاپ دوم كتاب «صنعتبرق در ايران» نيز كه با نام جديد «صنعتبرق ايران در آيينه تاريخ» همراه با افزايش مطالب و سندهاي بيشتر، در شكلي مناسب به تازگي از سوي برق تهران چاپ و انتشار يافته است و با خبريم كه همه شركتهاي برق منطقهاي نيز در اين زمينه كوشا شده و كارهاي چشمگيري را انجام داده و ميدهند كه در اين ميان ميتوان به «يكصدسال تاريخ برق در گيلان»، «تاريخچه صنعتبرق در خوزستان» اشاره كرد. بدين ترتيب گواه آنيم كه رويكرد به تهيه تاريخ با شيوههاي نوين تاريخنگاري در صنعتبرق جديتر دنبال ميشود.
به هر حال با پيدايش اين فضاي تازه به نظر ميرسد كه اينك ارزيابي منابعي كه دستمايه تاريخنگاري در صنعتبرق به شمار ميآيند از اهميت برخوردار شده باشند. ولي بايد خاطرنشان ساخت كه در اثر اشتباهات يا اطلاعات نادرستي كه به چالشهاي پيشگامي (حق تقدم) به شمار ميآيند. البته براي رسيدن به دادهها و اطلاعات درست بيگمان بايد تلاش بيشتري كرد و به جستجوي منابع دستنخورده و اسناد ديگري كه بيگمان وجود دارند ولي هنوز ما از وجودشان بيخبريم دست زد. بدانها پرداخت و آنها را كاويد. در اين رهگذر است كه بايد به گزارشهاي مستند كنسولهاي روس و انگليس در شهرهاي گوناگون ايران دست يافت زيرا اين افراد جزئيترين نكات را درباره رخدادها و فعاليتهاي محل ماموريت خود به دولتهايشان گزارش ميكردند. بايد به خاطرات ايرانگردان كنجكاو و بيگانه نگاه انداخت و آنها را كاويد، زيرا برخي از آنها همه جزييات را در نوشتهاي خود گزارش كردهاند. بايد به گزارشهاي گروهها و هياتهاي جاسوسي و مطالعاتي كه از سوي دولت هند،انگليس،دولت انگلستان و دولت روسيه براي ارزيابي و شناخت شرايط اقتصادي و اجتماعي و زمينهسازي نفوذ بيشتر در كشور، به اين سرزمين ميآمدند توجه ويژه داشت زيرا در آنها به نكات ارزندهاي درباره امكانات شهري و اجتماعي و تاسيسات زيربنايي اشاره شده است. بايد به اسناد خفيه نويسان دوران قاجاريه ايراني و چه بيگانه دسترسي پيدا كرد كه پر از گزارشهاي رنگارنگند و همچنين به كتابهاي سياسي و اقتصادي و تاريخي اواخر قاجار رجوع كرد كه در بردارنده مطالب جالب در اين زمينه هستند. يكي از اين آثار كتاب ارزشمند گنج شايگان نوشته جمالزاده است كه در سال 1296 خورشيدي (1335 هـ ق 1917 م) در برلن چاپ و منتشر شد و اين تاريخ نزديك به 11 سال پس از بهرهبرداري از كارخانه امينالضرب ونزديك به 15 سال پس از بهرهبرداري از مولد آستان قدس (حرم مطهر امام هشتم) است. همين منبع است كه نزديكترين اطلاعات را نسبت به زمان بهرهبرداري از يكانهاي توليدي در تبريز و رشت نيز به دست ميدهد و از اين ديدگاه هم در خور بررسي و تامل است.
خاطرنشان ميسازد كه بخش «تشبثات» كتاب گنچ شايگان نه تنها در زمينه برق بلكه در زمينه كارخانههاي موجود ديگر، گوناگوني و اهميت آنها، يكي از مهمترين منابعي به شمار ميآيد كه همواره مورد توجه پژوهشگران و تاريخنگاران بعدي بوده است به طوري كه هر كدام به صورتي از آن سود بردهاند. در اين زمينه به دو اثر زيرين اشاره ميكند كه يكي به طور مستقيم و ديگري به طور نامستقيم اطلاعات و دادههاي مربوط به برق و گسترش آن را از همين كتاب برداشتهاند (البته در بسياري از نوشتههاي ديگر نيز گواه بر داشتهاي كامل و يا جزيي مطالب با و يا بدون يادآوري نام منبع هستيم.)
مورد نخست اثر ارزشمند چارلز عيسوي نويسنده كتاب تاريخ اقتصادي ايران در عصر قاجار 1332-1215 هـ ق –
1914-1800 ميلادي – 1293-1179 خورشيدي است كه بخش «تشبثات» را بدون كمو كاست و به طور كامل با يادآوري نام منبع آورده و رجوع به منابع ديگر را لازم نديده است.
اثر دوم كتابي است درباره امينالضرب كه آقاي خسرو معتضد با نام امينالضرب – تاريخ تجارت و سرمايهگذاري در ايران تهيه كردهاند (كه به احتمال تز دانشگاهي ايشان بوده است). التبه نويسنده اطلاعات و دادههاي مربوط به برق را از منابعي برگرفته كه آنها خود به طور قطع از گنج شايگان سود بردهاند جون جزييات ارايه شده و شكل آنها اين نكته را بازنمايي ميكند ولي اندوهوارانه دستكاريهايي در آنها انجام شده كه راه به اشتباه برده است و با همان شكل نيز به اين اثر راه يافته است كه در جايگاه خود بدانها اشاره خواهد شد.
جمالزاده اين بخش از كتاب خود را صفحههاي (93 تا 95) زير نام «تشبثات» آغاز ميكند كه جا دارد تا اندازهاي بدان پرداخت شود:
واژه «تشبث» در «فرهنگ معين» (مصل) به معناي چنگ در زدن به چيزي – در آويختن به- وسيله قراردادن كسي يا چيزي را – دست آويز ساختن- آويختگي- چنگزني براي وسيله قرار دادن در «فرهنگ عميد» (مص-ع) دست آويز ساختن- چنگ در زدن و در آويختن به چيزي، و در فرهنگ بزرگ سخن (اسم مصدر) به معناي متوسل شدن به كسي يا چيزي – چنگ در زدن و گرفتن چيزي، آمده است. از سويي در زيرنويس صفحه 93 كتاب گنج شايگان اين واژه در برابر واژه انگليسي Enterprise گذاشته شده است كه با مراجعه به فرهنگ آريانپور معادل آن: «شركت – بنگاه- موسسه بازرگاني» و همچنين «سرمايهگذاري و رقابت بازرگاني و مخاطرهپذيري با حداقل دخالت دولت» داده شده است. در كتاب فرهنگ علوم اقتصادي تاليف دكتر منوچهر فرهنگ نيز به معناي «تصدي- موسسه- بنگاه – معاملات تجاري» آمده است. به هر روي بررسي جايگاه كاربرد آن در كتاب ياد شده نشان ميدهد كه نويسنده به بنگاههاي بازرگاني توليدي در زمينههاي گوناگون صنعت اشاره دارد و آن را در برابر واژه «كارخانه» نيز آورده است.
اينك به نكاتي كه در متن كتاب شايگان درباره كارخانههاي موجود تا سال 1295 خورشيدي اشاره شده ميپردازيم:
1- كارخانه چراغ برق كه متعلق است به حاج حسين آقاي امينالضرب اين كارخانه تا به حال (1295 خروشيدي- 1335 هـ ق) كار ميكند و مغازهها و خيابانهاي مهم طهران را روشني ميدهد، اين كارخانه در حوالي سال 1323 از آلمان و از «شركت عمومي الكتريك» به ايران آورده شده و در سال 1325 شروع به كار كرده و تا 4000 چراغ ميتواند روشني بدهد.
2- كارخانه برق كوچك ديگري در تهران در خيابان ارك هست كه عمارات دولتي را روشني ميدهد.
3- كارخانه چراغ برق در مشهد: اين كارخانه را مرحوم حاجيمحمدباقر ميلاني معروف به رضايوف از طرف مظفرالدينشاه در حوالي سال 1320 از روسيه به قيمت 8 هزارتومان براي روشن كردن حرم مطهر حضرت رضا وارد كرد و علاوه بر حرم مطهر قسمت خيابان موسوم به خيابان بالا را هم كه واقع است بين كارخانه و حرم مطهر روشني ميداد.
4- كارخانه چراغ برق در رشت و تبريز: كارخانه تبريز را قاسمخان اميرتومان پسرعالي خان والي به آنجا آورده است و 125 اسب قوه دارد.
اينك به منظور روشنتر شدن مطالب بالا و تاييد يا نقد آنها با مستندات نو يافته درهر مورد با توجه به ترتيب مطالب ارايه شده در متن ميپردازيم.
1- اسناد ارايه شده توسط خاندان امينالضرب كه در كتابهاي ياد شده پيشين (چاپ برق منطقهاي تهران) بازتاب يافتهاند به روشني نشان ميدهند كه حاج حسين امينالضرب (پسر) در محرم سال 1332 (برابر فروردين 1283 خورشيدي) امتيازنامه برق تهران را دريافت كرده است. هرچند به نظر ميرسد كه امينالضرب بايد پيش از دريافت امتياز نامه كارهاي مقدماتي را آغاز كرده باشد ولي كارهاي اجرايي خريد و حمل تجهيزات بيگمان بايد پس از دريافت امتياز نامه آغاز شده باشد و تجهيزات نيز در سال آينده يعني 1284 خورشيدي (1323 هـ ق) به تهران وارد شده باشند. اين موضوع با بررسي تاريخ سند تلگرافهاي حمل تجهيزات موجود كه به ترتيب 29 فروردين – 26 و 29 آذرماه سال 1284 است تاييد ميشود.
2- مولد خريداري شده از شركت آ ا گ آلمان به قدرت 400 كيلووات از نوع تيغهاي با سرعت 120 دور در دقيقه كه ماشين بخار آن از نوع پيستوني دو مرحلهاي بود به طوري كه قطر استاتور آن نزديك به 5 متر و طول كل موتور – ژنراتور آن نزديك به 11 متر ميشد.
3- كارخانه برق امينالضرب در فوريه 1907 ميلادي برابر با بهمن 1285 خورشيدي وبرابر با اوايل 1325 هـ ق نزديك به شش ماه پس از امضاي فرمان مشروطيت به بهرهبرداري رسيد. شايان يادآوري است كه چون دو ماه آخر سال 1285 خورشيدي با ماههاي نخست سال 1325 هـ ق همپوشاني پيدا ميكند و برق امينالضرب نيز در همين دوران به بهرهبرداري رسيده است اين تاريخ درست است والا بايد توجه داشت كه كمابيش ده ماه از سال 1325 هـ ق با سال 1286 خورشيدي همپوشاني دارد.
4- از سويي در متن كتاب امينالضرب با بهرهگيري از خاطرات حيدرخان عمو اوغلو و همچنين به احتمال از منابع ديگر كه ناشناختهاند مطالبي به شرح زير به مطالب برگرفته از گنج شايگان افزوده شده است.
(اين نخستين كارخانه برق شهري تهران و دومين كارخانه برق كشور بود. نخستين كارخانه برق شهري در سال 1320 هـ.ق به همت حاج محمدباقر ميلاني معروف به رضايوف در مشهد به كار افتاده و سرمايه آن از سوي مظفرالدينشاه تامين شده بود. كارخانه برق مشهد علاوه بر حرم مطهر، قسمت خيابان موسوم به بالا خيابان را كه بين كارخانه و حرم واقع شده بود برق ميداد و اولين مهندس ادارهكننده آن حيدرخان برقي بود كه بعدها به حيدرخان عمواوغلي يا حيدرخان بمبي مشهور شد. حيدرخان بعدها مدتي نيز در كارخانه برق حاج امينالضرب بكار اشتغال ورزيد. كارخانه برق حاج امينالضرب كه به مغازهها و خيابانهاي مهم تهران برق ميداد از كارخانه آلماني شركت عمومي الكتريك «آلگمانيه الكتريسيته گزلشاف» خريداري شده و تا حدود سالهاي 1316 هـ.ش كه كارخانه برق جديد تهران به كار افتاده عمده كارخانه برق تهران بود. قبل از اين كارخانه در تهران، كارخانه برق كوچكي در زمان ناصرالدينشاه در خيابان ارك به كار افتاده بود كه برق قصر گلستان، ارك و عمارات دولتي از آن تامين ميشد. از شرح احوال حيدرعمواوغلي انقلابي معروف دوران مشروطه اطلاعات جالبي پيرامون اولين كارخانههاي برق ايران كسب ميكنيم نامبرده مينويسد:
«در باكو با چند نفر ايراني مربوط بودم، مظفرالدينشاه در سفر اول به فرنگ با ميرزا علي اصغر اتابك مقتول يك نفر مهندس مسلمان لازمشان شده بود كه در مشهد مقدس كارخانه چراغ برق را داير كند. چون در آن زمان بين مسلمانها مهندس چراغ برق كم بود لذا مسلمانهاي باكو مرا معرفي كرده ماشين Otte Deuz و لوازم چهارصد چراغ را خريداري كرده به سمت خراسان حركت كردم (اگر چه خريد اشيا توسط حكيمالملك بود ولي من كه به واسطه اتابك معرفي شده بودم اين سمت را قبول كردم).
حيدر خان عمواوغلي پس ازيازده ماه اقامت در مشهد عازم تهران ميشود: «پس از آن كه وارد تهران شدم بعد ازچند ماه در ماشينخانه مستخدم شده بدين ملاحظه با جميع صنعتكاران تهران آشنا شدم. چون مقصود عمده من آشنا شدن با مردم و شناختن آنها بود لذا از اداره ماشينخانه استعفا كرده در تجارتخانه روسي حمل و نقل ايران مستخدم شدم و بدين جهت با اغلبي از تجار و غيره آشنا شدم. پس از يك سال اشتغال در آن اداره استعفا كرده در اداره برق حاج حسين آقا امينالضرب مستخدم شدم كه كارهاي الكتريسيته عموماً تحت اختيار من و سركشي به امور آن به عهده من محول بود.»
كارخانهاي كه در مشهد تاسيس شده و براي روشن كردن آستانه و بالا خيابان به مشهد آورده شده بود در سال 1320 (1279 شمسي) شروع به كار كرد.
هزينه خريد اين كارخانه هشت هزار تومان بود. در سال 1321 حاج محمد حسين امينالضرب ماشينآلات مولد برق را از آلمان وارد كردو در سال 1322 هـ.ق بهرهبرداري از آن را آغاز كرد.
در آن زمان يك كارخانه برق در رشت و يك كارخانه برق ديگر در تبريز با 125 قوه اسب و به وسيله قاسمخان امير تومان تاسيس شد.
كارخانه برق رشت را ميرزا محمدعلي اصفهاني معروف به معينالسلطنه رشتي در سال 1281 هجري شمسي به كار انداخت، تا سال 1305 شمسي كارخانه در دست خاندان معينالسلطنه رشتي بود. در آن سال ارباب گشتاسب و ارباب رستم فيروزگر امتياز كارخانه را از معينالسلطنه خريدند و شركت برق گيلان را تاسيس كردند و همانها در رشت و بندرانزلي و لاهيجان مولدهاي جديد برق به كار انداختند. اماكارخانه برق تبريز كه مدير و مهندس آن يك نفر روسي بود و به وسيله قاسمخان والي اميرتومان تاسيس شده بود تا خاتمه جنگ بينالملل اول پاييد وزير نظر بانك ايران و وزارت ماليه درآمد. سپس قاسمخان والي با ارباب افلاطون شاهرخ شريك شد و شركتي به نام شركت چراغ برق زرتشتيان در تبريز ايجاد كردند و سرمايه شركت به مردم وسرمايهگذاران علاقهمند فروخته شد وتا سالها بعد آن كارخانه به همان ترتيب اداره شد.
5- از آنجا كه مطالب مربوط به برق در اين منبع به طور چكيده درهم و فشرده و بدون ترتيب تاريخي نگاشته شده است ترجيح داده شد كه كل آن يكجا ارايه شود ولي در روند مقابله و بررسي با مطالب كتاب گنج شايگان و اسناد نو يافته جابهجا و بسته به موضوع بدانها اشاره ميشود.
6- درباره نخستين كارخانه برق شهري به همت حاج محمدباقر ميلاني معروف به رضايوف كمابيش با برداشتهاي نادقيق سروكار داريم ماخذ نويسنده براي اين بخش تاريخ رشد سرمايهداري (- احمد اشرف) است كه وي نيز به احتمال بسيار اصل مطلب خود را از گنج شايگان برگرفته و با اطلاعات ديگري درهم آميخته و مطرح ساخته و ناآگاهانه اشتباه چشمگيري را نيز مرتكب شده است به طوري كه سال بهرهبرداري از اين مولد را كه 1320 قمري است با سال 1279 خورشيدي همزمان ساخته است در صورتي كه اين سال برابر يا سال 1281 خورشيدي است و درست همان سالي است كه اسناد ديگر هم آن را نشان ميدهند. بررسيهاي انجام گرفته نيز نشان ميدهند كه در نيمه دوم آن سال مولد آستانه به بهرهبرداري رسيده است. از سوي ديگر اگر مولد نصب شده همان مولدي باشد كه حكيمالملك خريداري كرد و به مشهد فرستاد (اسناد موجود بر آن گواهي ميدهند). اين مولد آنچنان بزرگ نبوده كه بتواند به عنوان يك مولد برق شهري برشمارده شود. اين مولد همانطور كه در كتاب گنج شايگان نيز بدان اشاره شد آستانه و مسير بالاخيابان از محل كارخانه تا آستانه را روشن ساخته است. با آن كه آقاي غلامرضا ممتحن ميلاني پافشاري دارند كه اين مولد به مناطق اطراف حرم در بالا خيابان برق ميداده است ولي سندي كه چنين وضعيتي را تاييد كند تاكنون مشاهده نشده است.
7- براي روشنتر شدن سال بهرهبرداري از مولد برق آستانه ميتوانيم به خاطرات حيدرخان كه مورد عنايت نويسنده كتاب امينالضرب نيز هست استناد كنيم. حيدرخان عمواوغلي (بر پايه خاطرات خود وي كه توسط مرحوم منشيزاده نوشته شده) روز 17 رجب سال 1321 برابر با 17 مهرماه 1282 خورشيدي از مشهد خارج شده است در اين صورت اگر مدت اقامت وي در مشهد 11 ماه بوده باشد پس وي در آبان ماه سال 1281 به مشهد وارد شده است. در خاطرات حيدرعمواوغلي مدت اقامت وي 15 ماه ياد شده است كه به نظر درستتر ميآيد. بدين روال وي در تيرماه سال 1281 وارد مشهد شده است و اگر فرض بر اين باشد كه وي به سرعت دست به كار شده و ساختمان كارخانه نيز آماده بوده است (اسنادي در زمينه آمادهسازي آن در دست است)، بدين ترتيب درستتر آن است كه نيمه دوم سال 1281 خورشيدي رازمان بهرهبرداري از مولد برق آستانه در نظر بگيريم.
8- از سوي ديگر بر پايه خاطرات حيدرخان، بهويژه در آن بخشي كه به حكيمالملك اشاره ميكند، نخستين مولد برقي كه حيدرخان آن را در مشهد نصب كرده توسط حكيمالملك خريداري شده. اسناد نشان ميدهند كه اين مولد پيش از ورود حيدرخان و به همين روال رضايوف به مشهد، يعني در اول شهريور سال 1280 خورشيدي به مشهد رسيده و به آستانه تحويل شده است (نزديك به يكسال پيش از ورود حيدرخان)
9- با توجه به مطالب ياد شده در بالا مطرح شدن سال 1279 يا از يك خاطره ذهني نادرست برگرفته شده است و يا همواره يك اشتباه نادرست در روند تبديل سالهاي قمري به خورشيدي بوده است. ولي همين اشتباه در نوشته آقاي احمد اشرف و تكرار آن در همين كتاب و به احتمال منابع ديگر دستمايه برداشتهاي نادرستي درباره تاريخ بهرهبرداري برق در مشهد شده است.
10- درباره برپايي كارخانه برق در رشت و تبريز و نزديكي زمان برپايي كارخانه در مشهد در سال 1281-1282 بهتر است گفته شود كه برق تهران در حقيقت چندمين كارخانه برق كشور در دوران مظفرالدينشاه برشمرده ميشود و نه دومين آنها.
11- درباره كارخانه برق تبريز نيز خاطرنشان ميسازد كه قاسم خان والي درگام نخست شخصاً كارخانه برق تبريز را وارد، نصب و راهاندازي كرد و چند سال از آن بهرهبرداري كرد ولي اين كارخانه در آشوبهاي دوران مشروطيت در تبريز و در روند ماجراهاي پيدرپي هجومهاي مستبدان به شهر و مقابله مجاهدان، ويران شد. قاسمخان والي پس از مدتي به انديشه فعالسازي دوباره كارخانه افتاد واين كار را با مشاركت يك مهندس روس به انجام رساند. اين مهندس روس كارخانه را با دريافت وام از بانك استقراضي ايران و روس دوبارهسازي و راهاندازي كرد ولي از آنجا كه درنهايت نتوانست به تعهدات خود نسبت به بانك عمل كند از شرايط پديده آمده در دوران جنگ جهاني اول استفاده كرد و متواري شد. پس ازجنگ و تشكيل دولت جديد شوروي و واگذاري مطالبات بانك استقراضي به دولت ايران پرونده اين مشاركت نيز سرانجام به وزارت ماليه كشانده شد. بدين ترتيب مطالب عنوان شده كه از سند – شماه 3349 رديف 561 گزارشي از تاريخچه برق در آذربايجان- فهرست اسناد و مدارك دولتي – جلد 2 اقتصادي صفحه 158 – برگرفته شده از دقت كافي برخوردار نيست ولي به هر حال در خور اعتناست.
12- درباره ايجاد شركت چراغ برق زرتشتيان در تبريز مستند ويژهاي دراختيار نگارنده نيست و بهتر است تا دستيابي به اسنادي گويا اشاره به آن را نديده گرفت.
13- درياره مطالب عنوان شده درباره برق گيلان نيز اكنون، كتاب يكصدسال تاريخ برق گيلان در دسترس است و در آن مطالب با دقت كافي همراه با اسناد بازنويسي شده بسياري و ارزيابي و ارايه شده است كه كمابيش در كتاب يكصد سال صنعتبرق در ايران نيز بازتاب يافتهاند. البته در اين باره نيز يادآوري ميكند كه مطالب مندرج در سند –2350 رديف 562 و 3351 رديف 563 (گزارشي از سابقه برق در گيلان) فهرست اسناد و مدارك دولتي ايران – جلد 2 اقتصادي – صفحات 159-157 – نيز در خور اعتنا است.
14- اسناد موجود به طور قطع ورود يك مولد (با نام كرام) به سفارش ناصرالدينشاه و توسط محمدحسن امينالضرب در شهريور ماه سال 1263 خورشيدي را نشان ميدهند كه به هنگام ترخيص از گمرك در مرز روسيه با دشواري روبرو شد و كار به دخالت مستقيم ناصرالدينشاه كشيد سرانجام اين مولد در فروردين ماه سال 1264 براي نصب تحويل استاد يوسف مسيحي شد. اندكي پيش از اين تاريخ نيز اسباب آن كه شامل هشت عدد حباب نيز ميشد، در روزهاي اول اسفند سال 1283 به وي تحويل شده بود. اين مولد براي روشنايي كاخ گلستان و تكيه دولت به كار ميرفته، هر چند از چگونگي بهرهبرداري از آن گزارش مستند ديگري در دست نيست و نميدانيم كه اين مولد تا كي كار ميكرده و تا چه اندازه موثر بوده است. پس از اين مولد نيز مساله برقدار شدن آستانه در دوران مضفرالدينشاه و نقش رضايوف تاجرباشي از جايگاه برجستهاي برخوردار ميشد. ولي در كتاب گنج شايگان به مولدي اشاره ميشود كه هنوز در سال 1335 هـ ق يا 1295 خورشيدي در باب همايون بهره برداري و ساختمانهاي دولتي را روشن ميكرده است. به احتمال زياد اين مولد نميتوانست همان مولد كوچكي باشد كه به فرمان ناصرالدينشاه وارد شد و از ديگر سو نميبايد از مولدهاي كوچكي بشمار آيد كه امينالضرب بعدها تهيه و در بخشهايي از تهران به كار انداخت. چون بر پايه اطلاعات موجود، امينالضرب اين كار را در سالهاي بعدتر انجام داده است، در ضمن خيابان باب همايون به خيابان چراغ برق بسيار نزديك است و امينالضرب حتي بعدها نبايد در اين فاصله كوتاه دو مولد جداگانه نصب كرده باشد. پس اين مولد چيست؟ و چرا از آن هيچگونه اطلاعات مستندي به جز گزارشهاي خبري در دست نداريم؟ در اين ميان آنچه كه ماجراي اين مولد برق را وارد مرحله چالش برانگيز ديگري ميكند مطلبي است كه اعتمادالسلطنه در گزارشهاي روزانه خود در روز جمعه 17 رمضان 1296 (17 اوت 1879 برابر با 26 مرداد 1258 خورشيدي) نوشته است. اين گزارش در كتابهاي مراتالبلدان و جلد اول چهل سال تاريخ ايران (الماثر و الاثار) متعلق به اعتمادالسلطنه تكرار شده است و آقاي دكتر حسين محبوبي اردكاني در تعليقات بر الماثر و الاثار يعني جلد دوم كتاب چهل سال تاريخ ايران و همچنين در اثر مستقل خودشان به نام تاريخ موسسات تمدني جديد در ايران آن را به عنوان نخستين كارخانه توليد برق در ايران مطرح كردهاند. نگارنده پيش از اين بدين مطلب با ديده ترديد مينگريست و آن را جدي نميگرفت و در نوشتههاي خويش اين دادهها را نادقيق ارزيابي ميكرد و همواره بر اين باور بود كه اعتمادالسلطنه به احتمال درباره گازو برق اشتباه كرده و مساله مربوط به كارخانه گاز تهران است. ولي تكرار موضوع و بررسي كمابيش جديتر آثار جنبي و همچنين توجه دوباره به مطالب مندرج در جلد دوم كتاب چهلسال تاريخ ايران كه از تعليقات و بررسيهاي زنده ياد دكتر محبوبي اردكاني است، ميتوان چنين استنباط كرد كه شايد كارخانه ديگري نيز در كار بوده است. براي روشنتر شدن موضوع يادداشت دكتر محبوبي اردكاني را عيناً در زير ميآورد:
(افتتاح چراغ الكتريسيته: يكسال پيش از تاسيس كارخانه چراغ گاز، كارخانه برق كوچكي توسط ميرزا علي خان امينالدوله كه آن موقع امينالملك لقب داشت در مجمعالصنايع جنب خيابان باب همايون تاسيس گشت و ناصرالدينشاه روز جمعه 17 رمضان 1296 (برابر با 12 شهريور 1258 خورشيدي) به شهر آمد مقارن غروب، با روشن كردن چراغي آن كارخانه را افتتاح كرد (ملحقات جلد چهار مراتالبلدان) در آغاز دوسه چراغ بيشتر از اين كارخانه در عمارت سلطنتي و در مقابل سر در الماسيه و در ميدان توپخانه وجود نداشت و اين كارخانه نخستين كارخانه برق در ايران است و متخصص آن نيز همان بواتال بود و كارخانه آسياي بخار هم كه درچند صفحه بعد از آن صحبت شد گويا همين بوده است.)
از آنجا كه در اين گزارش به روشني به تاسيس كارخانه چراغ گاز در يكسال بعد اشاره شده پس مساله اشتباهي گرفته شدن برق به جاي گاز توسط دكتر محبوبي اردكاني منتفي ميشود. پس در اين صورت اين كدام مولد بوده كه برق توليد ميكرده؟ پس موضوع مولدي كه با نام مولد كرام توسط محمدحسن امين دارالضرب و به سفارش ناصرالدينشاه در سال 1263 به تهران رسيده بود، يعني 5 تا 6 سال بعد، چه ميشود؟ از سويي در همين سال 1258 خورشيدي (يعني در 4 نوامبر سال 1879) است كه اديسون تقاضاي به ثبت رساندن نخستين لامپ ساخت خود را كرد و در همان سال نيز آن را در نيويورك به نمايش گذاشت دراين صورت ناصرالدينشاه در همين سال چه نوع لامپي را در تهران روشن كرده بود؟ و مولدي كه برق توليد ميكرد از چه نوع بود؟ اين پرسشها بايد با دستيابي به مستندات جديدتر روشنتر شود. البته ميدانيم كه پيش از آن كه روشنايي برق توسط لامپهاي خلا با رشتههاي كربني و سپس با رشتههاي التهابي اختراع اديسون همهجا گير شود، روشنايي با روش قوس الكتريكي در فضاي باز شناخته شده بود و در نمايشگاه جهاني كه در سال 1870 (در سال آخر فرمانروايي ناپلئون سوم برابر با 1249 خورشيدي) در پاريس برگزار شد. براي توليد روشنايي در محوطههاي باز از آنها استفاده شد و در جاي ديگر ميخوانيم كه نور بر با روش قوسي (نه لامپي) براي روشنايي جايگاههاي عمومي از سال 1236 خورشيدي – 1857 (م) به اجرا درآمده است. همچنين در نمايشگاه وين كه درباره تجهيزات برق در سال 1883 (1262 خورشيدي) گشايش يافت نيز هر دو نوع لامپ يعني لامپهاي قوسي و لامپهاي رشتهاي التهابي در كنار هم روشنايي نمايشگاه را تامين ميكردند. بيگمان لامپهاي با رشته التهابي اختراع اديسون پس از سال 1258 خورشيدي درحال همه جا گير شدن بود. در اين ميان گزارشهايي نيز در دست است كه اديسون پيش از لامپهاي التهابي خود بر روي لامپهاي با رشتههاي كربني نيز كار كرده و آنها را بهبود بخشيده و چند ماه پيش از به نمايش گذاشتن لامپهاي جديد التهابي خود نمونهاي از اين نوع لامپ تكامل يافتهتر شدهاش را نيز به نمايش گذاشته بود. اين اطلاعات نمايانگر اين واقعيت است كه مدلهاي اوليه لامپهاي داراي رشتههاي كربني پيش از اين تاريخ وجود داشته و مصرف ميشدهاند.
در گزارش جالب ديگري در همين زمينه در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه درباره روز عاشوراي سال 1302 هـ ق برابر با 18 آبان ماه 1263 خورشيدي ميخوانيم: «امروز چهل چراغ برقي كه پنج سال است با طناب و مفتول از سقف تكيه (دولت) آويخته بودند خيلي محكم و استوار بوده، قبل از تغزيه يك مرتبه به زمين افتاد و شاه و مردم بفال بد گرفتند. استفاده از واژه «برق» دراين گزارش و مساله نصب چهل چراغ برق در پنج سال پيش يعني در سال 1297 هـ ق آن هم با توجه به گزارشي كه از خود وي داشتيم و (پيش از اين دربارهاش سخن گفته شد)، يعني گشايش يك كارخانه برق متعلق به امينالملك (امينالدوله بعدي پدر امينيها) توسط ناصرالدينشاه در سال 1296 هـ ق، بيگمان دريچه تازهاي را بر روي ما ميگشايد و به مساله پيشگامي در برق شهري ابعاد تازهاي ميدهد. به طوري كه بايد آن را جديتر بررسي كرد. هر چند به جز اين گزارشهاي خبري هيچگونه سند ويژهاي تاكنون در اين باره مشاهده نشده است. نگارنده با مراجعه به خاطرات سياسي ميرزا علي خان امينالدوله و بررسي رخدادهاي سالهاي 1295 به بعد به نكتهاي يا سندي كه نمايانگر تلاش امينالملك (امينالدوله) بعدي براي ايجاد يك كارخانه برق در تهران باشد دست نيافت. هر چند اين كتاب يك خاطرات سياسي بوده و آقاي دكتر محبوبي اردكاني نيز نسبت آن را به امينالدوله نادرست ميدانند. در همين رهگذر در مقدمهاي كه ناشر (اميركبير) بر همين كتاب نوشته به اقدامات مهم امينالدوله مانند تاسيس كارخانه قند كهريزك، تاسيس كارخانه كبريت سازي درالهيه شميران، تاسيس مدرسه رشديه، دعوت از مستشاران بلژيكي و … اشاره ميكند ولي درباره كارخانه برق سخني گفته نميشود.
خاطرنشان ميسازد كه درباره برق و چالشهاي پيشگامي و نخستين كساني كه اين انديشه را پروردند هنوز ناگفتهها واسناد بسياري وجود دارند كه رو نشدهاند. براي نمونه دراين باره كه چرا مشيرالسلطنه با آن كه امتياز برق تهران را از ناصرالدينشاه گرفت. كارها را پيش نبرد و چگونه بود كه اين ماجرا مدتها تعطيل شد تا دوباره در دوران مظفرالدينشاه در نقاط مختلف ايران تلاشهايي را در اين باره شاهد باشيم. البته بياعتنايي بزرگان و تاريخنگاران آن دوران به برق و برپايي كارخانههاي برق در گوشه و كنار ايران پيشينه جالبي دارد. براي نمونه مخبرالسلطنه هدايت در كتابهاي نامور خود مانند خاطرات و خطرات به برخي از كارخانههايي كه در تهران تاسيس و راهاندازي شد حتي اگر كوچك هم بودند اشاره دارد ولي هرگز به مولد كاخ گلستان و بعدها كارخانه امينالضرب و همين طور مولد احتمالي امينالدوله اشارهاي نميكند. كار اين بيتوجهي به ويژه در جلد چهارم از كتابهايي كه زير نام گزارش نوشته شده بيشتر مشهود است. ايشان طي يكسال و اندي كه از زمان پايان كار خياباني تا پايان كار لاهوتي به درازا كشيد، والي آذربايجان و مقيم تبريز بود و شرح اين ماجراها را با دقت نوشته و از جمله به كارخانههاي كوچكي مانند كبريتسازي و جز آن با همان دقت اشاره كرد، ولي درباره كارخانه برقي كه قاسمخان والي به راه انداخته و در هياهوي مشروطيت در تبريز ويران شده بود و همچنين ماجراي مشاركت وي با يك مهندس روس پس از رخدادهاي مشروطيت براي راهاندازي دوباره همان كارخانه، هيچگونه اشارهاي نميكند.
15- در پايان خاطرنشان ميسازد كه برق صنعتي به معناي واقعي آن در شركت نفت ايران و انگليس پايهگذاري شد و نيروگاههاي بخاري تمبي در مسجد سليمان و پالايشگاه در آبادان با گنجايش نامي شايان توجه در سالهاي 1289-1290 خورشيدي به بهرهبرداري رسيدند و رفته رفته بر گنجايش آنها نيز افزوده شد، به طوري كه اين مراكز تا ايجاد نيروگاههاي بزرگ برق در تهران مانند نيروگاه آلستوم و بعثت همچنان بزرگترين مراكز توليد برق دركشور به شمار ميآمدند.
16- هدف و توجه نگارنده جستجوي هر چه بيشتر اطلاعات و دادههاي لازم براي هر چه روشنتر شدن وضعيت پيشگامي در صنعتبرق بوده و براي اين هدف دست نياز به سوي مراكز و منابع اسناد دراز كرده و راهنمايي آنها را براي اجازه دسترسي به اين اسناد خواستار است و همچنين ياري خاندانهايي را ميطلبد كه اين گونه اسناد را هنوز براي خود حفظ كرده، رو نميكنند.